این را خطاب به تویی مینویسم که شاید هیچوقت ان را ندانی و نخوانی بعد از ماه های طولانی تصویر شمایلت را دیدم شمایل جدید بزرگ شدن را میشود به وضوح حس کرد عزیزم نیاز نبود سیگار در دست داشته باشی درد و رنج را میشد در انگشتان استخوانی پهنت و نگاهی که مقصدش دوربین نیست دید صورتت را موهای بلند و محاسن سیاه پر قاب گرفته و دل نگرانم غم واضح نباشد راستش بعد دیدن عکست دلم برای اغوشت تنگ شد اغوشی که هیچ خاطره ای از ان ندارم و میدانم خیلی وقت است در انتظار تن من هم نیست دلم برای اغوش مردانه ی گرم اشنایت تنگ شده اغوشی که صاحبش را میشناسم از دور برایت ارزو میکنم اغوشت گرم عزیزم قلب           پن ادم گاهی توی زندگیش یه خریتایی میکنه که هیچوقت ادم قبل اون نمیشه مثل خریت امروز من که سر رسیدم رو ورق زدم و نوشته های قدیمیم رو خوندم ولی راستش انقد حیف بود که دلم نیومد کسی ندادند و نخواند طبیعتا نمیتونم عکس اون شخص رو اینجا بذارم فقط حس کردم این یه امانتی هست که از اون پیشم مونده و صاحبش من نیستم ش
آخرین جستجو ها